moon boy

Rolling down into the wildest dream | غوطه ور شدن در وحشی ترین رویا

moon boy

Rolling down into the wildest dream | غوطه ور شدن در وحشی ترین رویا

moon boy

هر حقیقتی درخور و سودمند نیست.آنچه که حقیقت دارد الزاما روشنگر نیست.

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

گذشته از دست رفته(7)

دوشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۴ ق.ظ

خیلی خودم رو مقصر میدونستم و کم اعصاب نه بی اعصاب شده بودم مو هام ریزش پیدا کرده بود تا اینکه یک روز تصمیم گرفتم نه عاطفی فکر کنم نه منطقی بلکه ترکیبی از هر دو چرا که نه باید معقول فکر میکردم باهاش رو به رو شدم این همه سال خواستن منو تغییر بدن منو چیزی بکنن که نیستم برای هرچی براشون مهم نبود من آدمم نه عروسکشون که هر طور میخوان آراستم بکنن و به دید عموم بذارن بعد از مباحثه طولانی با والدینم برام یک ساز ویالن خریدن و کلاس ثبت نامم کردن بعد هم مقداری پول دادن که کلاس شطرنج برم ومجموعه کتاب مورد علاقم رو بخرم. حس خوبی نداشتم با اونکه به چیزایی که عاشقشون بودم رسیده بودم چیز هایی که استعداد داشتم توشون اما حس تحقیرشدن داشتم مثل اینکه جلوی سگ ولگرد استخون پرت کنی.

سال آخر ذهنم آروم تر بود دوسال رو از دست دادم ولی میتونستم؛ یک دانشگاه عالی قبول شدم هنوز هم نمیدونم چجوری ولی شب و روز میخوندم اونجا فکرم ازاد تر شد و فهمیدم که استعداد تاریخ مصرف داره وقتی یک جوانه گیاه رو به موقع از آبی که توش هست در نیاری و داخل خاک مغذی نذاری اون آب گندیده میشه بوی بد میگیره که (همون گاز متان هست:/) و اون گیاه هم تا ابد خراب میمونه و اون گلدون پر از آب چیزی نیست جز مرداب.

اوتیس

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۱۰
ال اوتیس

نظرات  (۱)

این سری پستها منو یاد کتاب تیزهوش از هرمان هسه میندازه که چندسال پیش خوندم. احتمال میدن زندگینامه خود نویسنده باشه. 

 

پاسخ:
نخوندمش اما ممنونم که پست رو خوندی و نظر دادی:) حتما کتابش رو میخونم فعلا دارم صومعه درخت پرتقال رو میخونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی