moon boy

Rolling down into the wildest dream | غوطه ور شدن در وحشی ترین رویا

moon boy

Rolling down into the wildest dream | غوطه ور شدن در وحشی ترین رویا

moon boy

هر حقیقتی درخور و سودمند نیست.آنچه که حقیقت دارد الزاما روشنگر نیست.

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

 

 

 

 

فصل آخر

 

واقعا! همه چیز تموم شد.

اینجوری، نمیدونم چطور شد!

من خودکشی کردم، منی که رشته تجربی نرفتم چون از خون میترسیدم سرمای تیغ رو روی ساعدم حس کردم و لحظه شکافتن، شکافتن میلیون ها سلول، میلیون ها خاطره گرمای هراس انگیز زندگی، عامل سرپا ایستادن ما، ما انسان ها، ما چی کار کردیم؟

با خودمون، با کشورمون، با زندگیمون، با نسلمون، با تنها مکان زیستمون؛ چی کار کردیم که زندگی کردن رو فراموش کردیم و فقط تلاش میکنیم زنده بمونیم.

ما به وان حمامی رفتیم که آبش به تدریج گرم میشه، بدون اینکه بفهمی پخته میشی.

عنان زندگیمون رو دادیم به دست کسانی که نمیشناسیم برای چی؟ که چیزی که حقمون هست رو از دستشون بگیریم اما حالا باید ازشون درخواست کنیم برای یک تکه نان برشی گوشت سقفی برای زنده موندن.

الان همه افسرده ایم ناراحتم چند ماه آینده قرار هست که ضیافت ببینند تا ما باز هم از اونا داراییمون رو درخواست کنیم، خواستن نشونه ضعفه.

روانپزشکم میگه دیگه نباید کتاب بخونم میگه دیگه نباید تنها باشم که فکر کنم میگه فیلم و سریال باید زیر نظر فرد سالم و مورد اعتماد باشه به کی اعتماد کنم کسایی که جلوی پیش رفت من و هم نسل های منو گرفتن؟ میلیون ها نوجوون و جون بااستعداد نه من به کسی اعتماد ندارم جز چند سانتی متر مکعب فضای درون مغزم.

دیگه قرار نیست مطلبی اینجا بذارم قرار نیست هیچ فعالیتی دیگه توی رسانه های مجازی داشته باشم.

زخم هام دارن بسته میشن دارن رنگ عوض میکنن، رنگ زندگی، خیلی خسته بودم هنوز هم هستم ولی از درون شور و شوقی احساس میکنم که جریان داره.

فکر میکردم مرگ آزادی و آرامش داره ولی نه مرگ پایان!

پایان همه چیز، قرار نیست مثل فیلم های نتفلیکس یا کتاب هایی که نوجوون بودیم و میخوندیم یک عشق حقیقی بیاد و تا ابد باهاش احساس شادی کنیم هیچ کسی قرار نیست بیاد قرار نیست با اعتراض و هشتگ چیز انجام بشه؛ من شما رو که میخونید نمیشناسم و ندیدام شما هم من رو ندیداید شاید یک روز از کنار هم رد بشیم در مکانی که حتی توی رویاهامون هم تصورش رو نکنیم. کسی نمیتونه مغزمون رو کنترل کنه و یا زیرنظر بگیره.تغییر یک شب صورت نمیگیره،ما هنوز در خوابیم!؟

15.12.99

اوتیس

 

پ.ن: این آخرین فعالیت من هست، لطفا این مطلب رو وقتی خوندید برای افراد دیگه هم ارسال کنید و خودتون اگر خواستید متن رو ادامه بدید، اگر هم نه...پس ادامه بده.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۹ ، ۱۸:۰۳
ال اوتیس

افسوس که از سیر زمان خسته شدم 

دردا و دریغا که چه دل خسته شدم 

سرمایه ای از جهان در انبانم نیست

  من بی کس و بی نوا و پر بسته شدم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۲۳
ال اوتیس